یادداشتهای یک استعداد درک نشده، 96ص
علی زراندوز،1358
نوبت چاپ: 1387
قیمت: 1800 تومان
انتشارات گل آقا
شصت و پنج شنبه
امروز نسل سومی قات زده بود که ما یک سری جوات بیش نیستیم که تیریپمان تو مایههای خز است و خلاصه حسابی مایه آبروریزی هستیم. بنابراین مدتی وقت صرف این موضوع کرد که درباره تیپهای جدید از جمله شلوار برمودایی، روشهای چرب و سیخ کردن موها، ست کردن پیراهن زرشکی گلدار با شلوار هفت جیب و …توضیحاتی بدهد و در ادامه گفت که هرچه سریعتر باید تیپهای توپ بزنیم.
نیچه سیبیلهایش را تراشید و ریش چانهای گذاشت، سزار تاج زیتونی که سرش میگذاشت چرب کرد و شلوار جین دمپا گشاد پوشید، صادق هدایت هم رفت کلاس بدنسازی و یک تیشرت چسبان آستین کوتاه تنش کرد.
خلاصه تریپمان به قول نسل سومی حسابی فرنگیز شده بود که یک روز کلاغ بنفش در حالی که سر زانوهای شلوارش پاره و لباسش رشته رشته و موهایش کاملاً سیخ شده بود وارد بخش شد. نسل سومی پرید جلویش و گفت: بابا، ایول کلاغی…چه تیریپ خفی زدی…بروبچز بیایید ببینید این کلاغی چه تیریپی زده…
بعد با دست زد پشت کلاغ بنفش و پرسید: راستش را بگو بلا چطوری این تیپ را زدی؟
کلاغ بنفش هم نسل سومی را برد اتاق کناری و یک سیم لخت برق را که از دیوار آویزان بود گذاشت کف دستش و گفت: این طوری!
ما-منظور خانواده ما- یک رابطه دور و درازی با گل آقا داریم. از همان دوران طفولیت با گل آقا بزرگ شدیم. اگر اشتباه نکنم از شماره 3 یا 4 اش تا اوایل دوره خاتمی که کم فروغ شد پدرم میخرید و به خانه میآورد. ما هم در عالم کودکی عشقمان دیدن عکس و نقاشیهایش بود. هنوزم که هنوز است کثیری از آن شمارهها در انباری خانهمان خاک میخورد.
«گل آقا» که تا همین اواخر ماهنامه و هفتهنامه بود اقدام به چاپ کتابهای طنز کرده است. «یادداشتهای یک استعداد درک نشده» یک نمونه از آنهاست. همانطور که از اسمش پیداست خاطرات کسی که احساس می کند «یک استعداد درک نشده» است. ماجراها در بخشی از بیمارستان روانی اتفاق میافتد که هر کدام از بیمارها گمان میکنند یک شخصیت تاریخی هستند. هر کس را که فکرش را بکنید حاضر است؛ نیچه، سزار، افلاطون، صادق هدایت، کافکا، هایدگر، ناپلئون، استالین، اینشتین، اسپینوزا، بودا، پرومته، چخوف و خیلیهای دیگر. یک روز به دلیل مشکلات مالی بخش تعطیل می شود و همه بیماران آواره و سرگردان. بقیه ماجرا طی یک سفر دور دنیا رخ می دهد.
شما میتوانید این کتاب را دستان بگیرید و توجه همه اعضای خانواده را با خندهها و قهقهههای گاه و بیگاهتان به خودتان جلب کنید. گرچه برخی از مطالب کتاب به دلیل نوشته شدن در سال های 81-86 به روز نیستند، ولی اغلب نوشته قابلیت استفاده دوباره مخصوصاً در نشریات دانشجویی را دارد. مخصوصاً اگر کسی باشد که کمی ویرایش شان بکند. به گمانم این کتاب فتح بابی برای نوشتن کتابهای «طنز فلسفی» باشد و شاید هم «فلسفی طنز». پیش از این رمانهای تاریخ فلسفه یا داستانهای فلسفی داشته ایم ولی این نمونه یک نمونه اورجینال در این زمینه است.
یادداشت ها که از نود و چهار شنبه شروع می شود و به انفجار بزرگ ختم می شود با تصویر گری پور نصیری جلوه دیگری یافته است. همیشه برایم این سئوال مطرح بوده است که «چرا همه کتابها عکس و تصویر ندارند؟» همیشه خدا وقتی کتابهای برادرم را ورق می زدم با لحنی عصبانی می گفت که «عکس ندارد! چی رو نگاه می کنی؟!»